cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

📚رمـانخـانه ی آتــی️📚

#رمان های نایاب رو اینجا درخواست کن #عاشقانه #ممنوعه #جدید #خارجی #تاریخی #خودشناسی #روانشناسی #پادکست_خودشناسی پارت گذاری رمان ⚖️♥️ ازدواج تحمیلی ♥️⚖️ از شنبه تا چهارشنبه

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
1 553
المشتركون
+12024 ساعات
+977 أيام
+20630 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

رمان بانوی قصه های شب نقد و نظرتون رو این زیر بنویسین👇🥰😍
إظهار الكل...
@ghanone_eshgh بانوی قصه های شب.pdf6.75 KB
نام رمان: #بانوی_قصه_های_شب ژانر: #عاشقانه #جدید نویسنده: #مریم_اسدی خلاصه: دختری شاعر، مثل شیشه اما نشکن! دختری متاهل که ناخواسته مرد دیگری را اسیر خود می کند، نگاهش وصل چشمان سمج مردی افتاد که از ابتدای محفل خیره ی او شده بود! می خواست باغیض نگاهش کند تا بلکه از رو برود اما ای کاش نمی شد! مغناطیس این مرد به قدری قوی بود که فقط توانست ماتش شود! زمان لحظه ایی از حرکت افتاد. صدای کوبش قلبش را در گوشش می شنید، نفسش داد ریه هایش را نمی داد. مثل غریقی دست و پا می زد تا هواگیری کند! نگاه این مرد مبارز می طلبید و او توانایی این رزم را نداشت! ░▒▓█►─═ ᒍOIᑎ ═─◄█▓▒░           @ghanone_eshgh       ↫↫↫↫↫↬↬↬↬↬
إظهار الكل...
رمان گل های خون نقد و نظرتون رو این زیر بنویسین👇🥰😍
إظهار الكل...
@ghanone_eshghگل های خون.pdf2.70 MB
نام رمان: #گل_های_خون ژانر: #عاشقانه #انتقامی #درام #جدید نویسنده: #مرضیه_حسنی خلاصه: باران و دیلان، پسر و دختری هستند در استانبول که به خاطر خانواده‌هایشان با هم ازدواج می‌کنند. آن‌ها فرزندان دو خانواده پرنفوذ کارابی و دمیر هستند که دشمنی خونینی بینشان وجود دارد! حالا تنها راه برقراری صلح، ازدواج این دو نفر است، این ازدواج برای باران و دیلان حکم زندان را دارد و در شرایطی که آن‌ها بر خلاف میلشان در این زندان گیر افتاده‌اند ..‌. ░▒▓█►─═ ᒍOIᑎ ═─◄█▓▒░           @ghanone_eshgh       ↫↫↫↫↫↬↬↬↬↬
إظهار الكل...
رمان سیطره ستارگان نقد و نظرتون رو این زیر بنویسین👇🥰😍
إظهار الكل...
@ghanone_eshgh سیطره ستارگان.pdf10.22 MB
نام رمان: #سیطره_ستارگان ژانر: #عاشقانه #بزرگسال #پلیسی #جدید نویسنده: #فاطمه_حداد خلاصه: نور چشمامو زد و پلکهام به هم خورد.اخ!!!از درد دوباره چشمامو بستم. لعنت به هر چی شب بیداریه بالخره یه روز در اثر این شب بیداری ها کور میشم. صدای مامانم توی گوشم پیچید - پسرم تو بالخره یه روز کور میشی دیر و زود داره سوخت و سوز نداره . حق داره بنده خدا ولی این پرونده بدجور ذهنمو مشغول کرده نمیتونم دست روی دست بذارم تا همه چی مسکوت بمونه سعی میکنم تو ذهنم همه چی رو دوره کنم. قاچاق اعضا بدن خونه ی صفدر کثیف و بچه های که معتاد به دنیا میان و دخترهای زیبایی که به هیچ عنوان نقش فاحشه رو ندارند. مغزم سوت میکشه !!!مگه میشه؟معمولا باند های بزرگ خلافکاری فقط تو یه زمینه فعالیت نمیکنند. ░▒▓█►─═ ᒍOIᑎ ═─◄█▓▒░           @ghanone_eshgh       ↫↫↫↫↫↬↬↬↬↬
إظهار الكل...
رمان از این همه جا [فونت درشت] نقد و نظرتون رو این زیر بنویسین👇🥰😍
إظهار الكل...
@ghanone_eshghاز این همه جا.pdf8.90 KB
رمان از این همه جا
إظهار الكل...
@ghanone_eshgh از این همه جا.pdf1.97 MB
نام رمان: #از_این_همه_جا ژانر: #عاشقانه #اجتماعی نویسنده: #تکین_حمزه_لو خلاصه: اتوبان مثل ماری سرد و تاریک به نا کجا آباد می رفت. باد سرد اواخر زمستان گاهی تکانی به ماشین می داد؛ اما سرعت پژوی سیاه آنقدر زیاد بود که در مقابل باد سر خم نکند. جای تعجب داشت اتوبان که همیشه حتی در آن ساعت شلوغ بود ، آن شب خلوت بود و جز تک و توک ماشین هایی که شاید از مهمانی به خانه بر می گشتند ، خبری نبود. اما راننده پژو شاید به عادت همیشه در خطوط خالی و خلوت لایی می کشید. همراهش سر خوش و هیجان زده بی آنکه از دیوانه بازی های دوستش بترسد همراهی اش می کرد. صدای موزیک تند و دیوانه کننده با آن ضرب آهنگهای کوبنده و وحشیانه ماشین را می لرزاند. راننده و جوان کنار دستی اش با تک ضربها خودشان را تکان می دادند و با پیچش ماشین خم و راست می شدند. اما پسر جوانی که تنها روی صندلی عقب نشسته بود انگار در دنیای دیگری سیر می کرد. مردمک چشمانش مثل گربه ای در تاریکی گشاد شده و عرق از سر و رویش می بارید. صدای نفس های بریده بریده اش در موزیک تند و بلند گم می شد و به نظرش می رسید که رنگ موزیک قرمز است. بعد ختده اش گرفت. ░▒▓█►─═ ᒍOIᑎ ═─◄█▓▒░           @ghanone_eshgh       ↫↫↫↫↫↬↬↬↬↬
إظهار الكل...
رمان قصه ی لیلا نقد و نظرتون رو این زیر بنویسین👇🥰😍
إظهار الكل...
@ghanone_eshgh قصه لیلا.pdf5.00 MB